یه دیوونه اینجا به عشق چشات
غزل مینویسه، گرفتارته
یه احمق تو سرمای این زمهریر
پی فصل آغوش تبدارته
یه شاعر که آرامشش با تو بود
نشسته جدایی رو از بر کنه
میگن خیلی وقته بریدی ازش
نمیخواد، نمیتونه باور کنه
کدوم گوری هستی، به دادم برس
تو آغوش کی بال و پر میزنی
به چشمای کی زل زدی بیشرف
بزن، زندگیمو تبر میزنی
شب ضجههای من عاشقه
لبات رو کدوم لب تداعی شده
تنت خو گرفته به دستای کی
که آلودهی این جدایی شده
به دادم برس عمق این نیمهشب
قد اتفاق تو کوتاه نیست
به دادم برس از جنون تا زمین
دو تا پنجره بیشتر راه نیست